دوران امام باقر( عليه السلام) و شاخصه ي آن(3)


 





 

پرهيز از پيکار روياروي با قدرت مسلّط
 

با اين همه، امام از درگير شدن با قدرت مسلط در صحنه يي حاد و پيکاري روياروي اجتناب مي ورزد؛ دست به شمشير نمي برد و دست هايي را هم که عجولانه و چپ روانه قبضه ي شمشير را فشرده، بر مي گشايد و آنها را به تيزبيني و موقع شناسي بيشتر وادار مي سازد و شمشير زبان را نيز تا آن جا که ضرورت عمل بنيادين ايجاب نکرده است، در نيام مي گذارد. به برادرش زيد که در تنگناي غليان احساسات از تاب رفته و به جان آمده است، رخصت خروج (قيام) نمي دهد. در ارتباطات معمولي زندگي و در رابطه با عناصر ناآزموده، بيشترين تکيه را بر فعاليت هاي فرهنگي و فکري مي کند؛ کاري که در عين حال، هم شالوده ريزي ايدئولوژيک است و هم تقيه ي سياسي؛ ليکن- همان طور که در اشارت هاي کوتاه پيشين دانسته شد - اين تاکتيک حکيمانه هرگز موجب آن نمي شود که امام سمت کلي حرکت امامت را براي ياران نزديک و شيعيان راستين که به راه او گرويده اند، مطرح نسازد و آرمان بزرگ شيعي را - که همان ايجاد نظامي اسلامي و حکومتي علوي از راه مبارزه اي اجتناب ناپذير است - در دل آنان زنده نسازد؛ حتي در مواقع مناسب، احساسات را نيز به اندازه اي لازم در اين راه برنينگيزد.

شيوه هاي اميد بخش امام باقر عليه السلام
 

نويد آينده ي دلخواهي که چندان دور هم نيست، از جمله ي شيوه هاي امدي بخش امام باقرعليه السلام است و ضمناً نمايانگر آن است که آن حضرت موقع خود را در حرکت تدريجي شيعه، در کجا و در چه مرحله اي مي دانسته است. «با حضرت ابوجعفر بوديم و خانه پُر بود. پيرمردي وارد شد، سلام کرد و گفت: اي پسر پيامبر! به خدا سوگند من شما و دوستدارانتان را دوست دارم و به خدا سوگند که اين دوستي از روي طمع به زيورهاي زندگي نيست. دشمن شما را دشمن مي دارم و از او بيگانه و بيزارم و اين کينه و خصومت به خاطر خوني نيست که ميان ما ريخته شده باشد. به خدا سوگند من امر و نهي شما را پذيرنده ام و انتظار مي کشم که زمان پيروزي شما کي فراخواهد رسيد. اکنون آيا براي من اميدي داري؟ فدايت گردم. امام مرد را نزد خود خواند و کنار خود نشانيد؛ آنگاه گفت: اي پيرمرد! کسي از پدرم علي بن الحسين عيناً همين را پرسيد. پدرم به او گفت: اگر در اين انتظار بميري؛ بر پيامبر و بر علي و حسن و حسين و علي بن الحسين فرود مي آيي و دلت خنک و جانت کامياب و چشمت روشن خواهد شد و همراه گزاره نويسان بزرگوار خداوند در آغوش آسايش و گشايش جاي خواهي گرفت. . . و اگر زنده بماني، در همين جهان روزگاري را خواهي ديد که چشم تو روشن شود و در آن روزگار با ما و در کنار ما برترين جايگاه را خواهي پيمود. پيرمرد مي رفت و امام به او مي نگريست و مي گفت: هر که مي خواهد به مردي از اهل بهشت بنگرد، به اين مرد بنگرد. (1)
حتّي گاهي از اين اندازه هم فراتر مي رود؛ سال پيروزي را مشخص مي کند و ارزوي ديرين شيعي را جامه ي حقيقت مي پوشاند. ابوحمزه ثمالي گويد: از ابي جعفر شنيدم که مي گفت: خدا براي اين کار (تشکيل حکومت علوي) سال 70 را معين کرده بود. چون حسين کشته شد، خدا برخاکيان خشم گرفت؛ پس آن را تا سال140به تأخير افکند. . . ما اين موعد را براي شما (دوستان نزديک) گفتيم و شما آن را افشاء کرديد و پرده ي استتار اين راز را گشوديد؛ پس از آن، خدا ديگر وقتي و موعدي را نزد ما معين نساخت. و خدا هر چه را بخواهد، محو مي کند و هر چه را بخواهد، ثبت مي فرمايد. ابوحمزه گويد: اين سخن را به ابي عبدالله گفتم، فرمود: آري، اين چنين بود. . . .(2)
بياناتي از اين قبيل، تشکيل نظام اسلامي و حکومت علوي را که در آن محيط اختناق و فشار کشنده، همچون رؤيايي دل انگيز، تنها فروغ اميد بخش و حرکت زا را بر دل ستم کشيده ي شيعه مي افکند، به صورت آينده اي محتوم و تخلف ناپذير در مي آورد و بدين گونه بر قدرت و تصميم آنان در پيمودن فاصله هايي که با ان داشتند، مي افزود.

نوزده سال مبارزه امام باقر عليه السلام در راهي ناهموار
 

نوزده سال دوران رهبري امام همانند خطي مستقيم و متصل و روشن، با اين وضع سپري مي شود؛ نوزده سالي که در آن، هم آموزندگي ايدئولوژي هست، هم سازندگي فرد؛ هم تاکتيک مبارزه هست، هم سازماندهي به جمع و ايجاد تشکل؛ هم حفظ و تداوم جهت گيري سياسي هست، هم تقيه و برافروزندگي اميد هر چه بيشتر و راسخ تر. . . و خلاصه، نوزده سال مبارزه و گذر از روي جد و جهد در سنگلاخي صعب العبور. . . و سرانجام، هنگامي که اين عمر کوتاه و پُربرکت پايان مي گيرد، هنگامي که دشمنان سوگند خورده ي نهضت علوي با رفتن سلسله جنبان اين نهضت مي پرندارند که نفسي براحتي خواهند کشيد و فارغ البال از مبارزات تبليغاتي شيعه، به دردسرها و گرفتاري هاي بي شمار خود در داخل کشور و در مرزها خواهند پرداخت، خاکستر گرم و سوزنده اين کانون مشتعل، آخرين برق جانشکاف خود را بر بنيان رژيم اموي فرود مي آورد. عمري را به افشاگري و تبيين گذرانده بود، پس از مرگ نيز کار خود را دنبال مي کند. با زندگي خود، آگاهي داده بود؛ با مرگ خود نيز به اين تلاش ادامه مي دهد. براي ياران خود و انبوه مردم بي خبري که تشنه ي فهميدن و انديشيدن اند، درسي تازه و پيامي تازه مي فرستد. اين پيام نيز مانند نقشه ي کلي زندگي او، ارام و عميق است. دوستان و نيازمندان را بهره مي دهد، ولي خواب دشمن را بر نمي اشوبد، اين، نمونه اي است از تقيه ي امام باقر، و نموداري است از وضع عمومي منش و رفتاري در آن مرحله ي زماني خاص.

سفارش و نقشه ي امام باقر عليه السلام براي بعد از خود
 

کساني که بعدها تاريخ زندگي امام را ثبت کرده اند نيز از کنار اين اقدام بزرگ که در حديثي کوتاه گنجانيده شده است، به غفلت يا تغافل گذشته اند. آيا مي توان گفت آن را نديده اند؟ کوتاه کنيم. صورت قضيه اين است که امام به فرزندش جعفر بن محمد دستور مي دهد که وي بخشي از دارايي او را (800 درهم) در طول ده سال، صرف عزاداري و گريستن بر او نمايد. مکان عزاداري، صحراي منا است و زمان آن، موسم حج؛(3) همين و بس. موسم حج، ميعاد برادران دور افتاده و نا آشناست. هزاران «فرد» در آن زمان و مکان، امکان «جمع » بودن و شدن را مي آزمايند. اين همدلانِ ناهمزبان، در آن جا با زبان واحدي خدا را مي خوانند و معجزه ي گرد آمدن ملت ها زير يک پرچم را مشاهده مي کنند. اگر پيامي باشد که مي بايد به همه ي جهان اسلام راسنده شود، فرصتي از اين مناسب تر نيست. آنگاه عمل حج در چندين روز متوالي انجام مي گيرد و در چند نقطه، کداميک از اين روزها مناسب تر است و کجا از اين مکانها؟ مکه، شهري است و مردم در يک شهر، هم پراکنده اند و هم سرگرم. به علاوه، همه در آن به عمل هاي حج مشغولند؛ طواف، سعي، نماز، و. . . مشعر توقفگاه شبانه اي است کم فرصت و بي امکان؛ بيش از ايستگاهي برسر راه منا نيست. عرفات توقفگاهي است اگر چه روزانه، ولي کوته مدت: فقط يک روز، با صبحي خسته از حرکت و عصري مهياي عزيمت. از همه مناسب تر منا است: حاجي در بازگشت از سفر عرفات، سه شب آن جا اطراق مي کند و فرصت براي آشنايي و گفتگو و همدردي از همه جا بيشتر است. کيست که روزها زحمتِ رفتن و باز آمدن از مکه را تحمل کند؟ ماندن و سر زدن به هر جمع و محفل و مجمع را زماني و مکاني مناسب است. همه کس به طور طبيعي گذارش به مجلس عزايي که همه ساله در اين سه روز در اين بيابان برپاست، مي افتد. کم کم مردم آفاق با ان آشنا شده اند. سال هاست که جمعي از مردم مدينه - کانون اسلام و پايگاه صحابه و فقها و محدثان بزرگ- در اين جا و در اين ايام محفلي مي سازند. برچه کسي؟ براي يکي از برجسته ترين چهره هاي جهان اسلام؛ براي محمد بن علي بن الحسين؛ مرد بزرگي از دودمان پيامبر، سر آمد فقها و محدثين؛ استاد همه ي نام آوران فقه و حديث، چرا از همه جا به اين جا مي آيند و از همه جا در اين جا مي گويند؟ و اصلاً چرا مي گويند؟ مگر مرگ او طبيعي نبوده است؟ چه کسي او را کشته يا مسموم کرده؟ و چرا؟ مگر او چه مي کرده و چه مي گفته؟ آيا داعيه اي داشته؟ آيا دعوتي مي کرده؟ آيا براي خليفه خطري بوده؟ و آيا و آيا. ده ها استفهام و ابهام و در پي آن، ده ها پرسش و کاوش و آنگاه سيل پاسخ از سوي صاحبان عزا و نيز از سوي مطلعاني که اين جا و آن جا در انبوه متراکم و تاريک جمعيت پراکنده اند: کساني که از مدينه يا کوفه به اين جا شتافته اند، و در اصل براي همين آمده اند که به اين سؤال ها جواب دهند. آمده اند تا مسائل را در فرصتي بي نظير براي مردمي که از سراسر جهان اسلام در اين جا جمع اند، تبيين کنند؛ و نيز البته تا برادران و مواليان را ديدار کنند، خبري بدهند و فرماني بگيرند؛ و کوته سخن، دعوت شيعي از هزارها کانال عظيم ترين شبکه ي تبليغاتي جهانيِ آن روزگار. و اين است تقشه ي موفق امام باقر عليه السلام- نقشه ي جهاد پس از مرگ - و اين است که آن وجود برکت خيز که زندگي و مرگش براي خداو در راه خداست؛ «و جعله مبارکا اينما کان. . . و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»(4)

پي‌نوشت‌ها:
 

1-بحار، ج 46، ص 361 و 362.
2-کافي، ج 1، ص 368.
3- عن ابي عبدالله قال لي ابي: يا جعفر اوقف لي من مالي کذا و کذا لنوادب تندبني عشر سنين بمني ايّام مني. (بحار، ج 46، ص 215 و 220).
4-اقتباس از آيات 15 و 31 سوره ي مريم.
 

منبع :
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383